نفس وهمه ی هستی مامان وبابا آقا ابوالفضلنفس وهمه ی هستی مامان وبابا آقا ابوالفضل، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 17 روز سن داره
 گل دخترم فاطمه زهرا گل دخترم فاطمه زهرا، تا این لحظه: 9 سال و 6 ماه و 17 روز سن داره

به عشق ابوالفضل ♥●•٠·˙

سفر به زمستان

درود سلام و تحیت بر جناب والایتان... با کلی غلبه بر تنبلی و بی حوصلگی و البته خواب شیرین امشب را همتی گماردیم تا وبلاگ شاه پسر را به روز نماییم، دیگر خودمان از رو رفتیم . از پیام های دوستان که در این مدت شرمنده نمودند کمال تشکر و امتنان داریم همه اش در این فکر بودیم نکند دوستان عزیز نتیمان را از دست بدهیم با غیبت طولانیمان، غافل ازینکه معرفت ایشان بسی بیشتر از وفای ماست ؛ای بقربانتان که بهترینید. حال از این مدت زمان بگوییم که مسافرتی بس فرح بخش داشتیم به دیار مادریمان استان چهار محال بختیاری ،دیداری تازه کردیم با خواهر عزیزو غریب دور از وطن و البته سرسره بازی بر روی برفهای زردکوه بختیاری و کوهرنگ به مدد یک عدد تیوپ جایتان بسیار خالی که...
8 اسفند 1391

گل پسرو عشقه

سلام به روی ماه و چشمای قشنگتون.   اومدم تا از دلبر یکسال و دوماهه ی شیطون بلای خودم بگم :   بفرمایید ادامه مطلب که بسیار مفصل است شرح مطلب اول اینکه دیگه بدو بدو راه میره و خداروشکر توی راه رفتن تسلط کامل داره . کم کم هم داره کلمات جدید میگه، البته به زبون شیرین خودش مثلن صلوات میفرسته ، هر موقع غذا بخواد میگه :بَه بده. «بده »رو خیلی قشنگ تلفظ میکنه د رو محکم میگه . پسرم بلده بشماره؛ دو تا رو خیلی بامزه میگه وقتی براش میشمارم یکی دوتا سه تا و... اونم شروع میکنه : اوتا اتا... کلی ذوق میکنم وقتی میبینم برا خودش نشسته و مشغول شمردنه . حرف «ن» هم یاد گرفته و م...
20 دی 1391

بهترین بهترین من

ببین چه خوشکل ماشین بازی میکنم!     عافیت باشه !         از دست این دایی احمد موبایلشو بهم نمیده اینو عمه جونی خریده برام دماغشو بگیرم   وقتی که لوس میشم!     فدای خندهایت   قربون اخم وگریه هات!   دیگه یاد گرفتم در کابینتا رو باز کنم!!! و... ...
19 دی 1391

نامه ای آسمانی برای فرزندم 3

    ...فرزندم؛     بدان که دو جور رزق و روزی داریم :     یکی آنکه تو دنبالش میروی و یکی آنکه می آید دنبالت ،     می آید سراغت حتی اگر پی اش نباشی.    چه زشت است روز نیازمندی خود را کوچک و پست کردن،     و روز بی نیازی ظلم و ستم کردن!    آن چیزی از دنیا واقعن مال تو ست که با آن    جایگاه ابدی ات را آباد کرده باشی.    اگر برای آنچه از دستت رفته ناله می کنی ؛    پس برای هر چه به دستت نرسیده هم ناله بزن.    بگذار وقایع گذشته دلیل و راهنمای تو در وقایع آینده و نیامده باش...
13 آذر 1391

عزاداری ابوالفضلم و کارهای جدید

از عزاداریهای ما که هیچ نپرسین که ابوالفضل خان حسابی از شرمندگیمون دراومد به هیچ وجه راضی نبود توی جای شلوغ آروم بشینه روز جهانی علی اصغر که بردمش چنان عزاداری کرد که نگو !تصمیم داشتم تعریف نکنم ولی بعد گفتم بنویسم که خودش بعدها بخونه ولذت ببره ... البته ابتدای مراسم آروم بود چون صبح زود از خواب بیدار شده بود اولش یه کم کسل بود بعد بلند شد چون جای مانوری نداشت شروع کرد به نق و نق کردن بعد هم که چنان شلوغ شد و هوا هم گرم شد که بی تاب بی تاب شده بود و فقط گریه میکرد و چون صدای بلند گو زیاد بود خوابش هم نمی برد خلاصه اینکه از همون اول سخنرانی ابوالفضل گریه میکرد تا مرثیه خوانی و سینه زنی و پایان مجلس واز عوارضش اینکه تا دو سه رو...
12 آذر 1391