نفس وهمه ی هستی مامان وبابا آقا ابوالفضلنفس وهمه ی هستی مامان وبابا آقا ابوالفضل، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 23 روز سن داره
 گل دخترم فاطمه زهرا گل دخترم فاطمه زهرا، تا این لحظه: 9 سال و 6 ماه و 23 روز سن داره

به عشق ابوالفضل ♥●•٠·˙

ماما لی لا

ای پســـر دلربا ای قمــر دلپـذیر     از همه باشد گریز وز تو نباشد گزیر   ازش میپرسم : شما ابوالفضلِ کی هستی ؟(میخوام فامیلیشو بگه حالا)   - بابایییییییییییییی ! (بابیی ازاونطرف میشنوه قربون صدقش میره )چند بار دیگه میپرسم بازهم همون  جوابو میده : باباییییییییییییی ام  (بابا درس و مشقو بیخیال میدوه میاد :ماچ و بغل ) بعد به باباش فامیلشو میگه.  منم که اینوسط کشـــــــــــــــــــــــــک ---------- وقتی میخواد خودشو لوس کنه برا باباش یا وقتایی که چند بار صداش مینه جو اب نمیشنوه: بابایــــــــی ام ! منو صدا میزنه: ماما لی لا (توضیح اینکه« لی لا» هیچ ربطی به اسم بنده نداره کم...
5 بهمن 1392

من ِ دیگــــــــرِ ما

«فرزند ما از ما جدا نیست ؛او خود ما است اما در اندازه ای کوچکـــــتر » شاید کسی بگوید من ِ دیگر ِ ما بودنِ فرزند جمله ای ذوقی که از ذهن تو تراوش کرده ثابت نمی شود . راست می گوید این ادعای بزرگی است و جمله ی من توان اثبات آن را ندارد ؛اما فکر میکنم با قسمتی از نامه ی امیر آسمانیان و زمینیان علی علیه السلام به فرزند دلبندش امام حسن مجتبی  علیه السلام  می شود این ادعا را به خانه ی اثبات رساند : پسرکم ! تو را جزئی از خود ، بلکه همه ی وجود خود دیدم تا به آن جایی که اگر چیزی به تو ضرر برساند مثل آنست که به من زیان رسانده و گویی اگر مرگ به سراغ تو بیاید ، به سراغ من آمده ؛ بنابراین ...
2 بهمن 1392

شیرین زبون و شیطون

بهار بی خزان، روی محمد / بهشت جاودان، کوی محمد معطر ساخت گلزار جهان را / شمیم تار گیسوی محمد . . . میلاد جامع علم و عمل و عبادت ، پرچم دار شاهراه ولایت علوى حضرت امام جعفر صادق علیه السلام مبارک باد.     امروز خرسشو گرفته دستشه و میاد میگه :مامان خرسی پی پی داره   میبرش تو دستشویی بهش میگه: پی پی کن.بعدش هم میخواد بشورش.که  نذاشتمش .    میاره میشونش :بشین شربت بخور، میره از تو یخچال شربت خودشو میاره و به من میده که   بریزم تو قاشق براش ،منم براش آب پرتقال ریختم که آقا خودشون میل فرمودند و بازهم خواستن بازهم خدا روشکر.   این روزا حسابی افتاده به جون ماشین هاش،...
30 دی 1392

ابوالفضل دوسال و دو ماهه چی کارا میکنه؟!

به نام خدای خوبم سلام بر نگاه مهربانتان ازکجا شروع کنم ؟! از اینکه شازدمون مردی شده برا خودش ؛خیلی وقته که دیگه از پوشک گرفته شده وخدارو شکر الان کاملن یاد گرفته بره دستشویی . عاشق رنگ آمیزی و قلم ودفتره حالا اگر جرات داری یه مداد نشونش بده تا ازت نگیره که ولت نمیکنه به قول خودش (که خدا رو شکر ضمیرا رو هم یاد گرفته ) : منادم (یعنی مدادم) ، احساس مالکیتش هم که بیداد میکنه هر چی رو گرفت مال خودش میشه غیر ازاون وسایل و اسباب بازیاش هم عمرن به کسی بده . تازه داره جمله سازی میکنه جمله های دو کلمه ای البته با مترجمی بنده  میتونی بفهمی چی میگه . ......................... کار هر روزش اینه که بره در خونه ی همسایه رو به قصد کندن...
24 دی 1392

آنچه گذشـــــــــت...

ســــــــــــــلامی به دلگشایی ماه ربیع الاول   این پست اختصاص داره به عکسهایی از شاه پسرم تو این مدت غیبت طولانی مون.   پس بی معطلی بفرمایید ادامه مطلب :   ابوالفضل در حال نوشتن اسمش !   از اسفند سال 91 شروع می کنیم:   اولین سفر ابوالفضل آقا به قم:   فکر میکنید کارش چی بود تو حرم؟!   عید نوروز  92 :     سفر به  مشهد  مقدس خرداد ماه 92 :    در حال سلام دادن : السلام علیک یا غریب الغربا   چنان ذوقی می کرد وقتی گنبد طلایی و گلدسته ها رو می دید که نگو؛ می گف...
15 دی 1392

یوسف هــــــــــــــــــــــور

شهید علـــــــــــــی هاشمی و همراهانش در قرارگاه نصرت کار بزرگی را انجام دادند و یکی از عملیاتهای بزرگ جنگ در سوم اسفند سال 62 در این منطقه به اجرا در آمد که نام "خیبر" را به خود گرفت و در سال بعد (63) نیز عملیات دیگری در این منطقه به نام"بدر" انجام شد. در واقع یکی از جبهه های فعال عملیاتی  ایران علیه رژیم بعث عراق منطقه هورالهویزه بود که شهید علی هاشمی آن را طراحی کرد.   دکتر علایی در مورد نحوه شهادت سردار علی هاشمی نیز گفت: در روزهای آخر جنگ ارتش عراق  حملات خود را به جبهه های ایران آغاز کرد و در پی حمله ای که عراق در پشت قرارگاه نصرت داشت  شهید علی هاشمی و تعدادی از دوستانش به این منطقه عزیمت کردند و ظاهرا د...
25 آذر 1392

عدم توفیق

دیشب کلی برنامه ریختیم با جناب همسر که صبح زود پاشیم بیوفتیم راه دنبال کارهای بانکی و عقب افتاده . بعد مدتها عزم راسخ داشتیم جون خودم. سر مبارک به بالین نذاشته بودیم که جناب ابوالفضل خان بیدار شدند و شروع به گریه و بی تابی , طفلک بینیش کیپ شده و نمیتونه از راه بینی نفس بکشه از راه دهان هم نمیدونم وقتی میخوابه یادش میره که نفس بکشه خلاصه اینکه تا صبح با هم بیدار بودیم  وایشون گریه میکردن و من کلافه که چیکار کنم براش؛ هیچی دیگه دم صبحی دیدم هوا یه طوریه، یه نیگا کردم بیرون دیدم ؛ بعله هوا خاکه وسرده وباد شدیدی هم وزیدن گرفته ، دیگه خلاصه بیخیال رفتن شدیم و همه چی دست بدست هم داد تا همچنان کارهای عقب افتاده عقبتر بیفتند. ج...
22 آذر 1392

حمایت از خوزستان عزیز

چه زیبا بود... چنگ شد... ویران شد... پدر مرد... عمو مرد... شهر پر از مرده شد... جنگ تمام شد... مردیم تا آباد شد... خرمشهر آباد نشد... اهواز آباد نشد... خوزستان ویران شد... اما هوا پاک بود... هوا خاک شد... هوای خاک عادت شد... اما آب گل نبود... آب گل شد... خوردن آب گل عادت شد... آب گل را بردند... ویرانه ویرانه تر شد... ما ماندیم و سرفه، هوای آلوده، کارخانچات به جای فالوده دادند به ما دوده ای هم وطن به این قسمت نقشه ات نگاه کن... حال و روز ما را می بینی؟! در شهر ما همه بیمار شدند... صدای ما دیگر تاب ندارد... گوش شنوا ندارد... تو فریاد بزن... شاید شاید شاید ک...
21 آذر 1392