نفس وهمه ی هستی مامان وبابا آقا ابوالفضلنفس وهمه ی هستی مامان وبابا آقا ابوالفضل، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 19 روز سن داره
 گل دخترم فاطمه زهرا گل دخترم فاطمه زهرا، تا این لحظه: 9 سال و 6 ماه و 19 روز سن داره

به عشق ابوالفضل ♥●•٠·˙

شیرین زبون و شیطون

بهار بی خزان، روی محمد / بهشت جاودان، کوی محمد معطر ساخت گلزار جهان را / شمیم تار گیسوی محمد . . . میلاد جامع علم و عمل و عبادت ، پرچم دار شاهراه ولایت علوى حضرت امام جعفر صادق علیه السلام مبارک باد.     امروز خرسشو گرفته دستشه و میاد میگه :مامان خرسی پی پی داره   میبرش تو دستشویی بهش میگه: پی پی کن.بعدش هم میخواد بشورش.که  نذاشتمش .    میاره میشونش :بشین شربت بخور، میره از تو یخچال شربت خودشو میاره و به من میده که   بریزم تو قاشق براش ،منم براش آب پرتقال ریختم که آقا خودشون میل فرمودند و بازهم خواستن بازهم خدا روشکر.   این روزا حسابی افتاده به جون ماشین هاش،...
30 دی 1392

ابوالفضل دوسال و دو ماهه چی کارا میکنه؟!

به نام خدای خوبم سلام بر نگاه مهربانتان ازکجا شروع کنم ؟! از اینکه شازدمون مردی شده برا خودش ؛خیلی وقته که دیگه از پوشک گرفته شده وخدارو شکر الان کاملن یاد گرفته بره دستشویی . عاشق رنگ آمیزی و قلم ودفتره حالا اگر جرات داری یه مداد نشونش بده تا ازت نگیره که ولت نمیکنه به قول خودش (که خدا رو شکر ضمیرا رو هم یاد گرفته ) : منادم (یعنی مدادم) ، احساس مالکیتش هم که بیداد میکنه هر چی رو گرفت مال خودش میشه غیر ازاون وسایل و اسباب بازیاش هم عمرن به کسی بده . تازه داره جمله سازی میکنه جمله های دو کلمه ای البته با مترجمی بنده  میتونی بفهمی چی میگه . ......................... کار هر روزش اینه که بره در خونه ی همسایه رو به قصد کندن...
24 دی 1392

گل پسرو عشقه

سلام به روی ماه و چشمای قشنگتون.   اومدم تا از دلبر یکسال و دوماهه ی شیطون بلای خودم بگم :   بفرمایید ادامه مطلب که بسیار مفصل است شرح مطلب اول اینکه دیگه بدو بدو راه میره و خداروشکر توی راه رفتن تسلط کامل داره . کم کم هم داره کلمات جدید میگه، البته به زبون شیرین خودش مثلن صلوات میفرسته ، هر موقع غذا بخواد میگه :بَه بده. «بده »رو خیلی قشنگ تلفظ میکنه د رو محکم میگه . پسرم بلده بشماره؛ دو تا رو خیلی بامزه میگه وقتی براش میشمارم یکی دوتا سه تا و... اونم شروع میکنه : اوتا اتا... کلی ذوق میکنم وقتی میبینم برا خودش نشسته و مشغول شمردنه . حرف «ن» هم یاد گرفته و م...
20 دی 1391

ماشین سواری

آفرین قشنگم،   دیگه خودت یاد گرفتی بری بشینی توی ماشینت؛ تازه خود خودت هم اومدی پایین ازش! دنیای مامان و بابایی پسرم، اصلن لحظه ای بدون تو بودن غیر قابل تصور است . وقتی دنبال بابایی  راه می افتی چهاردست وپا ازاین طرف به اون طرف وبا اون زبون شیرینت صداش میزنی میگی «بابا » شور وشوقی  وصف ناشدنی سرتاسر وجودمونو در برمیگیره و فقط میتونیم بگیم : خدایا شکرت ...
13 مهر 1391

برج اردکی

عزیز مامان یاد گرفته حلقه هارو بچینه تو برج البته از اردکش خوشش نمیاد... مراحل ساخت برج: کدومو بذارم؟!! این یکی... آهان خوب شد.   حالا درشون بیارم... حالا برجو بذارم توی حلقه ها!!!   حالا بخورمش ببینم چه مزه ایه!!!     بدون شرح... ...
10 مهر 1391

ابوالفضل پسر با ایمان

عسل مامان وقتی صدای اذان رو میشنوه لباش به خنده باز میشه و با توجه زیاد به تلویزیون نگاه میکنه. قرآن که براش میذارم خودش هم شروع میکنه به خوندن !!! گل پسرم ماهه ماشاء الله خدایا نازنین پسرم رو خودت حفظش کن اونو از بندگان شایسته ی خودت قرار بده. الهی آمین         ...
27 شهريور 1391

شیرین کاری ها ی گل پسری

گل پسملم شیرین شده ماشاالله الان دیگه دو کلمه ی بابا و ماما رو به طور واضح میگه قربونش برم . کلمه آب هم به صورت آبه میگه.  با تقلید از ماکنترل تلویزیون  رو به سمت تلویزیون می گیره که یعنی کانال رو عوض کنه. از همه مهمتر چند ثانیه ای رو هم روی پاهاش بدون کمک می ایسته دیگه مامانی و بابایی رو حسابی میشناسه و وقتی باباشو میبینه با کلی ذوق میره تو بغلش و بای بای میکنه که یعنی بریم. شونه رو هم میبره سمت موهای قشنگش که شونه بزنه.   ...
27 شهريور 1391

شیرین کاری

دیروز در حین اینکه داشت شیر میخورد یهو شروع کرد به دست زدن. وقتی میبرمش توی دستشویی که بشورمش شروع میکنه به دست زدن. قربونش برم پسرم همش مامانشو تشویق میکنه. تازه از روز شهادت امام صادق (ع)یاد گرفته سینه هم میزنه البته فعلن یاد گرفته دساشو رو پاهاش بزنه وقتی براش حسین حسین میخونم اونم شروع میکنه البته با خنده!!!! ...
27 شهريور 1391