چهار ماه و اندی بعد...
به نام خالق هستی بخش
سلام به دوستای گلم عیدتون مبارک
امروز طلسم دوباره شکست و ما اومدیم ولی ایندفعه سه تایی :من و ابوالفضل و نی نی
بعـــــــــــله همون طور که مستحضرید مایه نی نی دیگه تو راه داریم که نی نی وبلاگ عزیز گویا اینو میدونست و
برامون امکانات فراهم کرده برای اطلاع رسانی (اون نوار بالایی وبلاگ )البته فکر کنم در راستای تحقق سیاست های
افزایش جمعیت داره به رسالت خود خوب عمل میکنه ،نی نی وبلاگ عزیز ممنونم.
از گل پسرم بگم که دیگه مردی شده و شیرین زبونیهاش تبدیلش کرد به یه خوراکی خوشمزه!
دو نمونه از ابراز عشق پسر به مادر:
مامان من به تو قول میدم . وقتی ازش میپرسم چی قول میدی؟می مونه چی جواب بده!
مامان من تو رو دو ست دارم ،من تنگ شده برات (منظورش دلم تنگ شده برات)
ازوقتی که حرف میزنه و میتونه منظورشو بیان کنه دیگه واقعن احساس میکنم بزرگ شده .
شکرت خدایا
ازخودمم بگم که دیگه دارم تبدیل میشم به یه مامان تمام عیار ودرحال بالا بردن مهارتهای مادری
(البته فعلن دارم فکر میکنم به مهارتها تا عملی شدنشون خدا کریمه)
جنسیت نی نی رو هنوز نمیدونم.التماس دعا
توجهتون رو به چند عکس مربوط به زمستان گذشته جلب میکنم فعلن :
در حال دوش گرفتن با شیر
در راه سفربه شهرکرد ،ژستش منو کشته !
عاشق اتوبوسه :بریم بشینیم ایستگاه اتوبوس سوارمون کنه بریم خونه آجی (یه بار با اتوبوس بردمش خونه دوستم که یه دختر داره دیگه تا الان که ماهها میگذره میگه )