افطاری
«شب سه شنبه»
امشب مامان وبابا و آبجی خودم به اتفاق خاله ام برای افطار دعوت بودن منزلمون.
خداروشکر همه چیز آبرومندانه برگزار شد با اینکه دست تنها بودم وگل پسر هم دائم آویزونم بود،ولی خوب
تونستم از پس همه چیز بر بیام به خودم امیدوار شدم توانایی های ناشناخته ای دارم که باید سعی کنم
بشناسمشون
خوب یک قسمت کوچیکی هم بر عهده همسر جان بود و اون هم کباب کردن !بنده خدا با زبون روزه
( البته نصفش وسطاش اذان گفت) دستش درد نکنه همیشه کارش بیسته .کار منم
همینطور ؛البته اینو خودش گفته !!!
خدایا شکرت که امشب دور هم بودیم وتونستیم به چند نفر روزه دار افطاری بدیم.
(زلزله و اخبار تلفات وعکسها خیلی ناراحت کننده ان بیایید برای تسکین آلامشون دعا کنیم.)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی