سخنی با تو...
فرزندم ،دلبندم اینک که مینویسم از دلتنگی هایم توطفلی خرد هستی با اندک
شناختی از دنیای پیرامون خود ؛نازنین مادر دلم را غمی همیشگی فراگرفته ،
غم اینکه چگونه در این دنیای پر مکر و فریب خواهی زیست !غم اینکه مبادا چراغ های رنگی
کم نور اطرافت تو را غافل کند از ماه وستارگان آسمانی ،مبادا گوشهایت پر
شود از همهمه ی پوچ و پوشالی و از زمزمه دلنشین کلام وحیانی غافل
بمانی.
فرزندم،قلبم را گر چه از تیرگی های گناهانم افسرده میبینم ولی دعایت
میکنم در هجوم عصر پر از تاریکی دل نازنینت همچون تک ستاره ای در شب
ظلمانی باشد روشن ودرخشان که نه تنهاتورا ایمن بدارد از ظلمات ،بل دلهای دیگری را
رهنمون باشد به روشنی و دلبرم این میسر نشود جز در پرتو نور لایزال الهی
؛آنجا که قلب پاکت با روشنای ایمان برگرفته از سر چشمه ی «نور علی نور»پیوند خورده باشد که :یهدی الله لنوره ی من یشاء
فرزندم دعایت میکنم در آن هنگامه که همگان غرق در تلاش رسیدن به ظواهر فریبای دنیویند تو بسان همان مردانی گردی که ؛«لا تلهیهم تجارة ولا بیع عن ذکر الله...»
سیرتی آرزو دارم برایت از نور حق لبریز
هماره دو ایةالکرسی بدرقه ی راهت دارم؛ چرا که هر کدام دو فرشته ی محافظ شوند واز چهارسو نگاهبان و نگهدار باشند نهال نو رسته ام را تا ایمن گردد از گزند آفات و بلایا.
به امید آنکه بهترین شوی .