نفس وهمه ی هستی مامان وبابا آقا ابوالفضلنفس وهمه ی هستی مامان وبابا آقا ابوالفضل، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 26 روز سن داره
 گل دخترم فاطمه زهرا گل دخترم فاطمه زهرا، تا این لحظه: 9 سال و 6 ماه و 26 روز سن داره

به عشق ابوالفضل ♥●•٠·˙

چهار ماه و اندی بعد...

به نام خالق هستی بخش سلام به دوستای گلم عیدتون مبارک امروز طلسم دوباره شکست و ما اومدیم ولی ایندفعه سه تایی :من و ابوالفضل و نی نی بعـــــــــــله همون طور که مستحضرید مایه نی نی دیگه تو راه داریم که نی نی وبلاگ عزیز  گویا اینو میدونست و برامون امکانات فراهم کرده برای اطلاع رسانی (اون نوار بالایی وبلاگ )البته فکر کنم در راستای تحقق سیاست های افزایش جمعیت داره به رسالت خود خوب عمل میکنه ،نی نی وبلاگ عزیز ممنونم. از گل پسرم بگم که دیگه مردی شده و شیرین زبونیهاش تبدیلش کرد به یه خوراکی خوشمزه! دو نمونه از ابراز عشق پسر به مادر: مامان من به تو قول میدم . وقتی ازش میپرسم چی قول میدی؟می مونه چی جواب بده! مامان من تو ر...
6 خرداد 1393

ماما لی لا

ای پســـر دلربا ای قمــر دلپـذیر     از همه باشد گریز وز تو نباشد گزیر   ازش میپرسم : شما ابوالفضلِ کی هستی ؟(میخوام فامیلیشو بگه حالا)   - بابایییییییییییییی ! (بابیی ازاونطرف میشنوه قربون صدقش میره )چند بار دیگه میپرسم بازهم همون  جوابو میده : باباییییییییییییی ام  (بابا درس و مشقو بیخیال میدوه میاد :ماچ و بغل ) بعد به باباش فامیلشو میگه.  منم که اینوسط کشـــــــــــــــــــــــــک ---------- وقتی میخواد خودشو لوس کنه برا باباش یا وقتایی که چند بار صداش مینه جو اب نمیشنوه: بابایــــــــی ام ! منو صدا میزنه: ماما لی لا (توضیح اینکه« لی لا» هیچ ربطی به اسم بنده نداره کم...
5 بهمن 1392

پسرک مریض شده

سلام دوستای خوبم. گلم امروز سه روزه که به شدت تب کرده و باز هم سرما خورده تو یکماه گذشته این سومین باره    تب و بیحالی ,سه شبه اصلن درست نخوابیدیم حالا یه کم آروم شده وراحت خوابیده همش تقصیر این هوای کوفتی اهوازه . بچم آب شده؛ توی این یکماه یک کیلوو نیم وزن کم کرده .غذا به زور میخوره دارو خوردنش هم که هیهاته تا شربت رو میبینه دستم شروع میکنه به گریه .   غر نوشت: توی این هیری ویری هم باباش مرتب تو سرم غر میزنه که تو ازش خوب مراقبت نمیکنی فلان میکنی بهمان نمیکنی و... امان از دست این مردا به جای اینکه کمک کنن تو اعصابن. (شیطان غلبه کرد برمن تو این خط.زهره جونم )   خلاصه اینکه دوستای گلم دعام کنید ....
19 آذر 1392

توجیه نامه

بسم الله. سلام به روی ماه همه ی دوستای نازنین و مه جبینم.عزاداریهاتون مقبول.این ایام رو تسلیت میگم. قربون محبت همتون که تواین مدت طولانی که ما نبودیم همیشه به وبلاگمون سر میزدن و جویای احوال بودن بخصوص مامان علی اکبر جونم که واقعن شرمنده ی روی ماهشم.بعضی دوستان هم که دیگه نا امید شدن از اومدن ما که البته حق داشتن واقعن غیبت ما طولانی شد بدون هیچ اثری رفتیم و کمرنگ که نه بیرنگ و محو شدیم .جونم براتون بگه که این سیستم رایانه  ی ما دچار نقص عجیبی شد وهر کار کردیم خودمون از پسش بر بیایم نشد که نشد مهندس خبر کردیم اومد دیدش بازهم درست نشد ،بردیم پیش کار بلد که مدت مدیدی همونجا موند تا آخر تشخیص داده شد که هاردش نیم سوز شده اتف...
25 آبان 1392

عکس تولد

بالاخره با کلی مشقت تونستم یه کیک بپزم و یه جشن مختصر و کوچیکی بگیریم برای گل پسر . به تولد فرشته کوچولو خوش اومدین . بفرمایید ادامه ... تزئینات کار خودم.   کیک دستپخت خودم البته امکانات کم بود برای تزئین.   دیگه گل پسری خوابش میاد . پس این کیکو نمیارین ما میخوایم بریم بخوابیم ها... با دیدن کیک :بدینش به من   خوشحال از تصاحب کیک:     خوب بذار ببینم چطوره...   با احتیاط خامه برمیداره....     البته اولش گذاشت تو دهن مامانی تا ببینه یه موقع خطرناک نباشه و بعد ...   نه انگار بد ...
23 آبان 1391

واکسن یکسالگی

دیروز گل پسرو بردم خانه بهداشت وای که امانمو برید تمام مدت جیغ میزد نه اینکه صداش می پیچید خوشش اومده بود. کلی هم معطل شدیم از ساعت 7 ونیم تا نزدیکای 10 دیگه ابوالفضل حسابی کلافه شده بود وبا اینکه داییش و مامانم هم باما بودن  فقط من باید بغلش میکردم وگرنه یه جیییییییییییییغ بنفش میکشید. خلاصه تا بالاخره نوبتمون شد و  پایش و بعد هم واکسن که من جرأت نگاه کرد نداشتم ابوالفضل رو نشوندم توبغل مامانم و منم چشمامو بستم و پاهاشو محکم گرفتم بمیرم بچم چه دردی کشید ولی خوب زیاد گریه نکرد آخه خیلی صبوره گل پسرم ؛ خدا روشکر دیگه این واکسن تب و بیقراری نداره. قد 78    وزن 12 ...
16 آبان 1391

التماس دعای زیاد

سلام به روی ماهتون؛ عیدتون مبارک    یه مدته که کمتر حوصله دارم بیام مطلبی بنویسم و عکسی بذارم این روزا ابوالفضل گلم سرما خورده منو باباییش هم سرما داده البته ما بهتریم . متاسفانه پدربزرگ ابوالفضل (پدربابایی)مشکل قلبی پیدا کرده وبیمارستان  بستری شده وباید عمل قلب باز انجام بده ما همه خیلی دلواپسیم تورو خدا دعا کنید برای سلامتیش و یه خبر ناگوار دیگه اینکه خاله همسرم بعد از دوسال بیماری درست شب عید قربان به رحمت ایزدی پیوست و از بین ما رفت فقط سی و دو سالش بود ... روزای بدی رو داریم پشت سر میذاریم از همه دوستان طلب دعای خیر دارم . ...
5 آبان 1391

تولدی دوباره

فردا یه نی نی به فامیل اضافه میشه انشاالله.دایی کوچیکم فردا بابا میشه قربونش برم مشتاقانه منتظر دیدن روی ماهشیم گل پسره اسمش هم امیر پارسا ست.   زندایی جون امشب رو راحت بخواب که از فردا باید بیدار بیدار باشی ودریغ از یه خواب درست و حسابی و عمیق. فردا حتمن عکساشو میذارم. هر انسانی که متولد میشود با خود این پیام را می آورد که خدا هنوز از انسان نا امید نشده است . ...
29 مهر 1391