نفس وهمه ی هستی مامان وبابا آقا ابوالفضلنفس وهمه ی هستی مامان وبابا آقا ابوالفضل، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 2 روز سن داره
 گل دخترم فاطمه زهرا گل دخترم فاطمه زهرا، تا این لحظه: 9 سال و 7 ماه و 2 روز سن داره

به عشق ابوالفضل ♥●•٠·˙

تولد دوسالگی

تولدت مبارک قشنگم بفرمایید عکس:       وهدیه ها : ماشین هدیه ی بابا و مامان حوله هدیه عمه جون   هدیه های دایی و باباتی و مامان جون :   هدیه عمو جون: هدیه خاله میترا یا به قول ابوالفضل:آلالا :     ...
10 آذر 1392

توجیه نامه

بسم الله. سلام به روی ماه همه ی دوستای نازنین و مه جبینم.عزاداریهاتون مقبول.این ایام رو تسلیت میگم. قربون محبت همتون که تواین مدت طولانی که ما نبودیم همیشه به وبلاگمون سر میزدن و جویای احوال بودن بخصوص مامان علی اکبر جونم که واقعن شرمنده ی روی ماهشم.بعضی دوستان هم که دیگه نا امید شدن از اومدن ما که البته حق داشتن واقعن غیبت ما طولانی شد بدون هیچ اثری رفتیم و کمرنگ که نه بیرنگ و محو شدیم .جونم براتون بگه که این سیستم رایانه  ی ما دچار نقص عجیبی شد وهر کار کردیم خودمون از پسش بر بیایم نشد که نشد مهندس خبر کردیم اومد دیدش بازهم درست نشد ،بردیم پیش کار بلد که مدت مدیدی همونجا موند تا آخر تشخیص داده شد که هاردش نیم سوز شده اتف...
25 آبان 1392

سفر به زمستان

درود سلام و تحیت بر جناب والایتان... با کلی غلبه بر تنبلی و بی حوصلگی و البته خواب شیرین امشب را همتی گماردیم تا وبلاگ شاه پسر را به روز نماییم، دیگر خودمان از رو رفتیم . از پیام های دوستان که در این مدت شرمنده نمودند کمال تشکر و امتنان داریم همه اش در این فکر بودیم نکند دوستان عزیز نتیمان را از دست بدهیم با غیبت طولانیمان، غافل ازینکه معرفت ایشان بسی بیشتر از وفای ماست ؛ای بقربانتان که بهترینید. حال از این مدت زمان بگوییم که مسافرتی بس فرح بخش داشتیم به دیار مادریمان استان چهار محال بختیاری ،دیداری تازه کردیم با خواهر عزیزو غریب دور از وطن و البته سرسره بازی بر روی برفهای زردکوه بختیاری و کوهرنگ به مدد یک عدد تیوپ جایتان بسیار خالی که...
8 اسفند 1391

گل پسرو عشقه

سلام به روی ماه و چشمای قشنگتون.   اومدم تا از دلبر یکسال و دوماهه ی شیطون بلای خودم بگم :   بفرمایید ادامه مطلب که بسیار مفصل است شرح مطلب اول اینکه دیگه بدو بدو راه میره و خداروشکر توی راه رفتن تسلط کامل داره . کم کم هم داره کلمات جدید میگه، البته به زبون شیرین خودش مثلن صلوات میفرسته ، هر موقع غذا بخواد میگه :بَه بده. «بده »رو خیلی قشنگ تلفظ میکنه د رو محکم میگه . پسرم بلده بشماره؛ دو تا رو خیلی بامزه میگه وقتی براش میشمارم یکی دوتا سه تا و... اونم شروع میکنه : اوتا اتا... کلی ذوق میکنم وقتی میبینم برا خودش نشسته و مشغول شمردنه . حرف «ن» هم یاد گرفته و م...
20 دی 1391