نفس وهمه ی هستی مامان وبابا آقا ابوالفضلنفس وهمه ی هستی مامان وبابا آقا ابوالفضل، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 29 روز سن داره
 گل دخترم فاطمه زهرا گل دخترم فاطمه زهرا، تا این لحظه: 9 سال و 6 ماه و 29 روز سن داره

به عشق ابوالفضل ♥●•٠·˙

توجیه نامه

1392/8/25 16:03
333 بازدید
اشتراک گذاری

بسم الله.

سلام به روی ماه همه ی دوستای نازنین و مه جبینم.عزاداریهاتون مقبول.این ایام رو تسلیت میگم.

قربون محبت همتون که تواین مدت طولانی که ما نبودیم همیشه به وبلاگمون سر میزدن و جویای احوال بودن بخصوص مامان علی اکبر جونم که واقعن شرمنده ی روی ماهشم.بعضی دوستان هم که دیگه نا امید شدن از اومدن ما که البته حق داشتن واقعن غیبت ما طولانی شد بدون هیچ اثری رفتیم و کمرنگ که نه بیرنگ و محو شدیم .جونم براتون بگه که این سیستم رایانه  ی ما دچار نقص عجیبی شد وهر کار کردیم خودمون از پسش بر بیایم نشد که نشد مهندس خبر کردیم اومد دیدش بازهم درست نشد ،بردیم پیش کار بلد که مدت مدیدی همونجا موند تا آخر تشخیص داده شد که هاردش نیم سوز شده اتفاق نادر وبس عجیبی بود که همسر گرام علتش رو دستکاری های این طفل معصوم گل پسری میدونن . خلاصه اینکه فرستادیم تهران تا تعمییرات لازم انجام بشه که بعد از حدود چهل روز که البته قرار بود ده روزه باشه ،تهرونی ها هم دیدن نه بابا کار از تعمیر گذشته و یه هارد نو فرستادن و تا دستگاه سروسامونی گرفت ده روز دیگه هم گذشت و نه ماه گذشت و ما دوباره نشستیم پشت کامپیوترمون.

توی این مدت گه گاهی با کامپیوتر ذغالی آبجیمون ولپ تاپ داداشیمون سری میزدیم یواشکی به دور از چشم های گل پسر که اگر متوجه میشد دیگه امان نمی داد .راستی کارت حافظه موبایلم هم سوخت عکسای جدید ابوالفضل هم پرید.

بایدبگم که ابوالفضلم دیگه مردی شده برا خودش هنوز جمله نمیگه ولی کلمات رو تقریبن طوری که متوجه بشی بیان میکنه ,حدود یکماهی میشه  که از شیر گرفتمش خداروشکر «جالب اینکه هنوز گاهی وقتی میخواد بخوابه میگه می می » و پوشک هم درحال ترک هست؛. تولد دوسالگیش هم جشن گرفتیم؛ از همه ی عزیزانی که تبریک گفتن هم خیلی تشکر میکنم بزودی عکسای تولدشو هم تویه پست جداگانه میذارم.

توی این مدت که ما نبودیم نی نی های دوستان گلم بدنیا اومدن که همینجا بهشون تبریک میگم وقتی میرم عکساشونو میبینم کلی ذوق میکنم بخصوص برای مامان بی تاب خیلی خوشحال شدم وقتی روی ماه پسرگلشو دیدم.

امروز ابوالفضل اومد پیشم در حالی که انگشت شستشو گرفته ومیگه: «اووَه نونن» و اشاره میده به کابینت بالایی متوجه نمیشم چی میخواد درکابینت رو باز کردم  اونم مرتب میگه نونن منم مات به  کابینت خیره شدم که چی میخواد که یهدفعه چشمم به روغن می افته تو کابینت خندم گرفت میخواست روغن بزنه به انگشتش که اووه شده آخه نه اینکه وقتی سرو صورتش میخوره به جایی براش روغن میزنم .

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (10)

لحظه های من و تو
26 آبان 92 14:31
منم از اینکه باز اومدین خیلی خوشحالم . برات خصوصی هم گذاشتم
مهتاب
27 آبان 92 17:41
خصوصی داری خواهر
ستاره ی صبح
27 آبان 92 22:03
سلام عزیزم. خوش اومدی دوباره!!! خیلی خوب شد که برگشتی... موفق و موید باشید تحت لوای بقیة الله.
لحظه های من و تو
27 آبان 92 23:44
سلام .نظر لطفته . آره من خواهر بزرگشم .التماس دعا
مامان امیرمهدی
28 آبان 92 16:41
عذاداریهاتون قبول باشه عزیزم
مامان ابوالفضل آقا
پاسخ
ممنونم همچنین از شما انشاالله.
مامان پریسا
28 آبان 92 18:07
ایشالله دیگه کامپیوتر مشکلی پیدا نکنه و همیشه باشید و برای گل پسر بنویسید.
مامان ابوالفضل آقا
پاسخ
ممنونم دوست خوبم انشاالله.
چراهای ذهن من
29 آبان 92 18:45
سلام علیکم وب خوبی دارید.خوشحال میشم که به منم سر بزنید. موفق باشید.
لحظه های من و تو
3 آذر 92 14:36
پس حالا جبران کنید و زود زود بیاین دیگه
ღمامان على اكبرღ
6 آذر 92 11:27
ســــــــــــــلام عزیزدلم خوبی؟گل پسرت خوبه؟؟ کجایی پس بخدا دلم برات یه ذره شده بود.... دشمنت شرمنده باشه عزیزم ان شاالله از این به بعد حضورت رو پررنگ ببینیم مامان خانم لطفا هر چه زودتر عکسای گل پسر رو بزار که حسابی دلم براش تنگ شده. منتظرت هستم به شدت
مامان ابوالفضل آقا
پاسخ
سلام نازنین دارم میرسم منتظر عکسا بودم از لطفت ممنونم.
همسنگر
7 آذر 92 14:00
سلام خواهر ، چقدر دلم برات تنگ شده!! گل پسرمون خوبه؟ روی ماهش رو از طرف من ببوس.نوحه ای که گذاشتی خیلی قشنگ و جان سوزه هر وقت می خوام بشینم پای لب تاب که کلاس هام رو ببینم صدای کلاس هام رو قطع می کنم !! بعد صفحه ی وبلاگ تو رو باز می کنم تا نوحه گوش کنم و در کنارشمی تمرین هام رو هم تایپ میکنم!!! فکر کن همزمان چندتا کار انجام میدم!!؟؟!! اونم منه شیرازی خلاصه که دلمون خیلی برات تنگیده . یاد یادواره به خیر که نوحه می ذاشتیم و عاشقانه کنار شهدا کار می کردیم... آه...(پروانه)
مامان ابوالفضل آقا
پاسخ
سلام همسنگر خوبم /خوبه حالا این گل پسر میذاره این همه کار رو باهم انجام بدی!ممنونم عزیزم همیشه حسرت اون روزها رو دارم...