نفس وهمه ی هستی مامان وبابا آقا ابوالفضلنفس وهمه ی هستی مامان وبابا آقا ابوالفضل، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 1 روز سن داره
 گل دخترم فاطمه زهرا گل دخترم فاطمه زهرا، تا این لحظه: 9 سال و 7 ماه و 1 روز سن داره

به عشق ابوالفضل ♥●•٠·˙

یا علی پسرم

 امروز یکسال و ده روز ؛از دیشب آقا ابوالفضلم دیگه دست میذاره به زانو و خودش بلند میشه از زمین، امروز هم کلی تمرین کردوکلی ذوق زد مینشست روی دوپا و با احتیاط بلند میشد و می خندید هر موقع مینشست بهش میگفتم یا علی بلند میشد . و این کار رو باهم چند بار تکرار کردیم حسابی خوشحال بودیم مادر و پسر . خدایا شکرت البته مدت زیادیه که میتونه  مستقل بایسته و چند قدمی با عجله راه بره البته با کلی ترس و احتیاط . یه چیز دیگه که گل پسری یاد گرفته :وقتی دستو میاری و بهش میگی بزن قدش اونم محکم میزنه کف دستت. راستی این روزا یاد گرفته انگشتشو فرو میکنه تو دهنش تا ته گلوش به طوری که حتی بالا میاره و انگار ازی...
22 آبان 1391

واکسن یکسالگی

دیروز گل پسرو بردم خانه بهداشت وای که امانمو برید تمام مدت جیغ میزد نه اینکه صداش می پیچید خوشش اومده بود. کلی هم معطل شدیم از ساعت 7 ونیم تا نزدیکای 10 دیگه ابوالفضل حسابی کلافه شده بود وبا اینکه داییش و مامانم هم باما بودن  فقط من باید بغلش میکردم وگرنه یه جیییییییییییییغ بنفش میکشید. خلاصه تا بالاخره نوبتمون شد و  پایش و بعد هم واکسن که من جرأت نگاه کرد نداشتم ابوالفضل رو نشوندم توبغل مامانم و منم چشمامو بستم و پاهاشو محکم گرفتم بمیرم بچم چه دردی کشید ولی خوب زیاد گریه نکرد آخه خیلی صبوره گل پسرم ؛ خدا روشکر دیگه این واکسن تب و بیقراری نداره. قد 78    وزن 12 ...
16 آبان 1391

تشکر

سلام به همه ی دوستای خوب و نازنینمون که با ما همدردی کردن وبرای سلامتی بابابزرگ  دعا کردند .روی ماه همشون و نی نی های خوشکلشون رو میبوسیم. باید بگم که عمل قلب پدربزرگ با موفقیت انجام شده و الان هم در وضعیت خوبی هستن الحمدلله وبزودی از بیمارستان ترخیص میشن و میان خونه انشاالله. واینکه ما جشن تولد ابوالفضل گلم رو کمی با تأخیر برگزار میکنیم ، تا زمانی که حال پدربزرگ بهتر بشه . این هم یه عکس از ابوالفضل و آقاجونش: ...
11 آبان 1391

التماس دعای زیاد

سلام به روی ماهتون؛ عیدتون مبارک    یه مدته که کمتر حوصله دارم بیام مطلبی بنویسم و عکسی بذارم این روزا ابوالفضل گلم سرما خورده منو باباییش هم سرما داده البته ما بهتریم . متاسفانه پدربزرگ ابوالفضل (پدربابایی)مشکل قلبی پیدا کرده وبیمارستان  بستری شده وباید عمل قلب باز انجام بده ما همه خیلی دلواپسیم تورو خدا دعا کنید برای سلامتیش و یه خبر ناگوار دیگه اینکه خاله همسرم بعد از دوسال بیماری درست شب عید قربان به رحمت ایزدی پیوست و از بین ما رفت فقط سی و دو سالش بود ... روزای بدی رو داریم پشت سر میذاریم از همه دوستان طلب دعای خیر دارم . ...
5 آبان 1391

تولدی دوباره

فردا یه نی نی به فامیل اضافه میشه انشاالله.دایی کوچیکم فردا بابا میشه قربونش برم مشتاقانه منتظر دیدن روی ماهشیم گل پسره اسمش هم امیر پارسا ست.   زندایی جون امشب رو راحت بخواب که از فردا باید بیدار بیدار باشی ودریغ از یه خواب درست و حسابی و عمیق. فردا حتمن عکساشو میذارم. هر انسانی که متولد میشود با خود این پیام را می آورد که خدا هنوز از انسان نا امید نشده است . ...
29 مهر 1391

امیر پارسا جون وارد می شود...

امیر پارسا جون خوش اومدی یه پسر ناناز کوچولوی سرخ و سفید با وزن 2کیلو و900گرم خوش اومدی فرشته ی کوچولو اینم پسر طلا: « قابل توجه آبجی جونم و عرفان جون خاله » قربونش ببین چه آروم خوابیده اصلن چشماشو باز نکرد خیلی خسته بوده انگار. ابوالفضلم  با یه لبخند ملیح وزیبایی نگاهش میکرد   یاد نی نی خودم افتادم :توی همون بیمارستان سال پیش     ...
29 مهر 1391

کلاغ پر

چند روزه با ابوالفضل بازی کلاغ پر رو کار میکنم امروز دیدم یهو خودش انگشتشو گذاشت رو زمین گفت : بِ    وبرد بالا :   بَ  منومیگی: داشتم از خوشحالی ذوق مرگ میشدم   اینجوری: وبعدش هم بغلش کردم و حسابی ماچیدمش . عشق مامانی گل پسرم ...
26 مهر 1391