شیطون بلا
گل پسرم قند عسلم این روزا حسابی بلا شدی ها!
دیگه باید حواسمون جمع جمع باشه همه چیزو تقلید میکنی اول خوب نگاه میکنی بعد هم سعی میکنی انجام بدی
کلی با دایی جور شدی دیگه یاد گرفتی تا ببینیش بگی آیی یعنی دایی هر کاری که اون میکنه شما هم انجام میدی وقتی دستاشو بالا بردو تکبیر گفت شما دستاتو مثل اون بالا و پایین اوردی مامان کلی ذوق زد قربون تکبیر گفتنت بشم گل پسرم
وقتی هم میریم خونه آقاجون اینا (پدر بابایی)دیگه حسابی فرمانروایی میکنی اونجا همه دورو برتن ویه لحظه تنها نیستی میری خودتو به عمه یا مامان جون میچسبونی که بغلت کنن میدونی اونا همش بغلت میکنن و تابت میدن تو خونه روز بعد تو خونه دیگه آویزون منی که باید بغلم کنی !
اصلن هم اجازه پشت کامپیوتر نشستن رو نمیدی،وقتی میبنی کامپیوتر روشن شد میخندی و نگام میکنی و تندی میای اویزون میز میشی و تا اونجایی که بتونی دستتو میزنی رو صفحه کلید بعد هم نق نق وگریه که بیای بالا و خلاصه خودت یه سرچی کنی دیگه... اگه مامان بخواد بشینه باید شب زنده داری کنه تنها فرصت موقع خواب شماس گل پسری
وقتی الکی دعوات میکنم میگم :اٍه شماهم به تقلید از من با همون لحنو آهنگ میگی اٍ
ای خدا ابوالفضلم داره بزرگ میشه یک ماه دیگه یک سالش میشه مثل برق باد گذشت :